2022,May,20
آغا صايب وارد خانه شد، مردِ قد بلند و تنومند...
يكى از كسانىكه درخانه نشسته بود، صدا بلند كرد: او هووو...آغا صايب مانده نباشى، خوش آمدى، چطو كه آدرسَ پيدا كدى؟ والله آفرينت..!
آغا صايب از شهر بلخ به كابل آمده بود، كابلَ هم درست بلد نبود، پيش از پيدا كردن خانهای که ما نشسته بودیم، حاضرين مجلس بار ها تماس مىگرفتند كه، آغا صايب دَ اِى چاراهى بيا، دَ اِى سرك داخل شو، دَ او كوچه داخل شو ... تا اِى كه، آغا صايب خانه را پيدا كرد..!
بعد از احوال پرسى، يكی گفت: آغا صايب چرا اِقه پيشانيت ترش اس...؟
آغا صايب: اَى هی بيدر يك كارم دَ وزارت بند بود، صبح وقت رفتم، كار مام به يك امضا بند بود.
مام نابلد، باد از اِى كه اِيره پرسان كو، او ره پرسان كو، جاى امضا كدَنَ پيدا كدم ..!
چى يك رياستِ لُكس و كش و فشى...
سكرتر میگه مه، چوكى میگه مه، ميز میگه مه، ايركندیشن میگه مه...
خلاصه اِى كه، سونِ دفتر مىديدى دلت باغ باغ میشُد، دفتر رييس صایب دروازيش باز بود، مالوم میشد كه داخل دفتر كسى نيس..!
فكر كدم شايد رييس صايب بيرون شده باشه، پس ميايه، به سكرتر سلام دادم، گفتم: ببخشى بيدر اِى ورقَ به امضا کدن پيش رييس آورديم...
سكرتر كه مصروف كمپيوترش بود سر خودَ هم بلند نكد گفت: بيدر رييس صايب نيستند..!
: چى وقت ميايه؟
: امروز نمياين...
: او بيدر ما دَ اِى شار مسافر استيم، به خاطر يك امضا صبا بياييم؟
سكرتر دَ فيسبوك گرم بود، سر خودَ بلند كد، گفت: بيدر! رييس صايب تا سه، چار روز ديگه، نميايه، رفته كدام جايى...
گفتم: محترم دَ اِى دفتر كش و فشى يك نَفَر ديگه پيدا نمىشه كه، اَمى ورق ما ره امضا كنه؟
خلاصه گفت: نى بيدر رييس كه نباشه كسى ديگه صلاحيت نداره...
کلیم مه خراب کد گفتم: او بيدر حالى اگه رييس صايب نميتانه دفتر باشه، يك نَفَر ديگه ره دَ اِى دفتر لُكس بشانين كه كار مردمَ بکنه، اِى چهقسم دفتر داريس..!
دیدم که گپم سَر سكرتر خوش نخورد،
گفت: برو بيدر اِى گپايتَ، باز به رييس بگو، وقت ما ره نگى..!
خلاصه دیدم که گپایم بیفایده اس، کار ما نمیشه، از اوجه امتو عصاب خراب بيرون شدم..!
موتر خودَ، پيش روى وزارت ايستاد كده بودم دَ يك گوشه گك، آمدم ديدم كه تَير موتر مه پوليس پنچر كده، يك ده بار پوليسَ دَو زدُم، يك ده بار رييسَ...
او بیدر کلان وزارت پارکینگ نداره و اگر دارام، ما ره کسی نمیمانه..!
خی مراجعین دَ آسمان موتر خودَ ایستاد کنه، حيران مىمانی به ای وزارت داری و دولت داری... دَ دلم گفتم: اى ماملكت جور نمیشه، مالومام نيس که چى وقت جور خاد شد..!
حالى حيران استم دَ اِى چند روز بیكار بیكار، دَ كابل چى كنم، خوب اس كه خانه قوما هَمى جه اس، اگه نی خدا ميفامه كه دَ كدام مسافر خانه گنده میشديم..!
اِينى روز و حال آغا صايب تان اس بيدر..!
قصه آغا صایب تمام نشده بود که، صاحب خانه از او طرف صدا كد...
آغا صايب! آغا صايب!
مه يك عريضه ره دوازده روز پيش، دَ رياست... تسليم كديم، هر روز كه ميرم ميگن ديگه روز بيا، تو دلت اس كه دَ چند روزك امضا كنى هههههه!
ادامه داد که، خدا كار كسَ دَ ادارات دولتى بند نكنه...
آغا صایب گفت: آه بخدا راست میگی بیدر..!
بسيار وضعيت خراب اس..!